شهادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
دل ســودا زده ام نــالــه و فـریـاد کـنـد هـر زمـان یــاد غــم سیـد سـجـاد کـنـد بى گمان اشک به رخساره بریزد از چشم هـر که یـادى ز گـرفـتارى آن راد کند بود در تاب تب و بسته به زنجیر ستم آن که خـلـقـى ز کـرم از الــم آزاد کند به جز از شمر ستمگـر نشنـیدم دگـرى با تـن خـستـه کسى این همه بـیـداد کند تن تب دار و اسیرى و غم کوفه و شام واى اگر شِکـوه این قـوم بر اجـداد کند خون ببارد ز غم مرگ پدر در همه عمر چون که از واقـعه کـرب و بلا یاد کند غیر زینب که بُد آن قافله را قـافله دار کس نبودى که بر آن غمزده امداد کند نـتـوان مـاتـم سجـاد نـوشـتن "خـسرو" دل اگـر سنـگ بود نـالـه و فـریـاد کند |